مساله، اکنون استفاده یا عدماستفاده از سیاست صنعتی نیست، بلکه چگونگی استفاده از آن است. بسیاری از کشورها در مسیر توسعه خود بهگونهای وارونه از سیاستهای ارزی استفاده کردهاند که به اقتصاد آنها آسیبهای بسیاری زده است. برخی همچون آرژانتین با ارزشگذاری بیش از حد باعث افت صادرات و صدمه به بخش تولید صنعتی شده و برخی مانند ایران این سیاست را برای هدف تورمی مورد استفاده قرار دادهاند؛ درحالیکه رفع تورم به ابزارها و سیاستهای پولی وابسته است.
به گزارش اهام ایران، تجربیات موفق توسعه صادرات نشان میدهد که کشورهای پیشتاز این حوزه توانستهاند با استفاده از یک سیاست ارزی بادوام برای تضعیف پول ملی و کنترل هزینههای واردشده به صنایع، مزیت رقابتی را برای تولیدکنندگان داخلی نسبت به رقبای خارجی خود فراهم کنند؛ درحالیکه سایر کشورهایی که به سمت ارزشگذاری بیش از حد پول ملی تمایل دارند بیشتر به صنایع و بخشهای تولیدی مولد خود آسیب رساندهاند. به عبارت دیگر سیاست پولی، باید متمرکز بر تورم و سیاست ارزی، یاریدهنده رشد اقتصادی باشد.
امیررضا انگجی: نرخ ارز کمتر ارزشگذاریشده و تضعیف پول ملی نوعی حمایتگرایی است که مانند تعرفه یا یارانه، مزیت رقابتی را برای تولیدکنندگان داخلی نسبت به رقبای خارجی خود فراهم میکند. با این حال تنها کشورهای محدودی در استفاده از این سیاست و هماهنگسازی سیاست ارزی و سیاست صنعتی موفق بودهاند. تلاش برای تقویت پول ملی یا عدمحمایت از سیاست ارزی برای تضعیف پول در کشورهای در حال توسعه معمولا حاکی از وجود گروههای ذینفع قدرتمند در بخشهای غیرتولیدی، سهم بیشتر بخشهای با ارزشافزوده پایین و خام در صادرات و همچنین نوعی سیاست حامیپرورانه است. طبیعتا سیاست ارزی برای تضعیف پول ملی در کشوری که فاقد بخش تولیدی قدرتمند است و با ضعفهای زیرساختی مواجه بوده و به مرز فناوریهای بینالمللی همگرا نیست میتواند اثرات معکوس داشته باشد، اما هماهنگی سیاست ارزی برای تضعیف پول ملی با سیاستهای صنعتی متنوع برای توسعه صنایع تولیدی برای برونرفت از تله توسعهنیافتگی لازم است.
در بیشتر ۲۰سال گذشته، دولت چین برای سرکوب ارزش پول چین، در بازار ارز مداخله کرده است. این سیاست کاهش ارزش پول ملی به شرکتهای چینی مزیت رقابتی نسبت به رقبای خارجی خود میدهد. در نتیجه مداخلات چین در بازار ارز خارجی، شهروندان صادرات را ارزان و واردات کالا از خارج را گران میدانند. بنابراین، نرخ ارز «کمتر» چین تاثیرات مشابهی با ابزارهای سنتی حمایتگرایانه مانند تعرفهها دارد. برخی معتقدند که دستکاری ارزش پول چین بزرگترین اقدام حمایتی است که از زمان جنگ جهانی دوم توسط هر اقتصاد بزرگی انجام شده است. نرخ ارز پایینتر چین همچنین کالاهای چینی را برای مصرفکنندگان در ایالاتمتحده و جاهای دیگر ارزانتر میکند و نیروی محرکه اصلی رشد شگفتانگیز صادرات چین بوده است که بین سالهای ۱۹۹۰ تا به امروز ادامه دارد.
همبستگی سیاست ارزی و توسعه صنعتی
این یک موهبت عظیم برای کسبوکارهای چینی، اما به همان اندازه بار بزرگی برای رقبای خارجی چین مانند ایالاتمتحده بوده است. نرخ ارز پایینتر از ارزشگذاریشده چین برای برخی از گروههای داخل چین، مانند مصرفکنندگانی که توانایی واردات را ندارند، بسیار مشکلساز است. اما غیرقابل انکار است که نرخ ارز کمارزش چین به توسعه معجزهآسای چین و نجات میلیونها نفر از فقر کمک کرده است. با کمک رشد سریع صادرات، درآمد متوسط شهروند چینی در دهه ۲۰۰۰ بیش از چهار برابر بیشتر از دهه ۱۹۹۰ بود.
در مقابل آرژانتین نمونه بارز کشوری است که بارها نرخ ارز خود را بیش از حد ارزشگذاری کرده و در نتیجه آسیب دیده است. در طول دهه ۱۹۹۰، نرخ ارز بیش از حد آرژانتین، واردات کیفهای دستی گوچی و رفتن به تعطیلات در میامی را برای مصرفکنندگان طبقه متوسط مقرونبهصرفه و به کسبوکارها کمک کرد تا بدهیهای خارجی خود را بهراحتی پرداخت کنند. اما در عوض، کالاهای این کشور را بهشدت گران کرد و در نتیجه رشد صادرات آن نسبتا کند شد. تا حدی به دلیل فقدان رقابت خارجی، رشد اقتصادی در آرژانتین در طول دهه ۱۹۹۰ متوسط بود. حتی بدتر از آن، ارزشگذاری بیش از حد در دهه ۱۹۹۰ به یک بحران اقتصادی عظیم منجر شد که به کاهش ۲۲درصدی درآمد متوسط بین سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۲ انجامید. مجددا و پس از آن ارزشگذاری بیش از حد در آرژانتین بار دیگر مشکلات اقتصادی جدی ایجاد کرد و در نهایت به بحران مالی دیگری در ژانویه ۲۰۱۴ منتج شد. بدیهی است که وضعیت اقتصادی ضعیف آرژانتین و موفقیت درخشان چین ناشی از عوامل متعددی است. با این حال، تردیدی وجود ندارد که سیاست ارزی به این نتایج کمک کرده است. در حالی که اثرات اقتصادی نرخهای ارز کمارزش بهخوبی درک شدهاند، علل سیاسی زیربنایی آن همچنان مبهم است.
واضح نیست که چرا برخی از سیاستگذاران نرخ واحد پول ملی خود را در برابر ارزهای دیگر کمتر از حد ارزشگذاری میکنند در حالی که برخی دیگر بهرغم مشکلات شناختهشدهای که ارزشگذاری بیشتر به همراه دارد، بیش از حد ارزشگذاری را انتخاب میکنند. هدف این نوشته فهم این مساله است. خاستگاه سیاسی نرخ ارز حداقل تا حدی در ترتیبات سیاسی داخلی یک کشور نهفته است. دو ویژگی سیستمهای سیاسی داخلی بر سطوح نرخ ارز تاثیر میگذارد:
۱.یک بخش تولیدی پرقدرت که حامی تضعیف پول ملی برای توسعه صادرات است.
۲.نهادهای ملی کار و بازار مالی که تحت کنترل و سلطه دولت هستند (این کنترل به معنای مالکیت دولتی نیست).
نرخ ارز در کشورهایی که بخشهای تولیدی قدرتمند و سیستمهای مالی و نیروی کار تحت کنترل دولت دارند، کمتر ارزشگذاری میشود. بخشهای تولیدی که منابع قدرت زیادی دارند، معمولا تاثیر قابلتوجهی بر تصمیمگیریهای سیاستگذاری نرخ ارز دارند. کنترل دولت بر نیروی کار و امور مالی به رهبران دولتی این امکان را میدهد تا بیشتر هزینههای نرخ ارز کمارزش را به کارگران و بانکها تحمیل کنند. هنگامی که هر دو عامل وجود دارند، همانطور که در چین وجود داشت، بخش تولید احتمالا نرخ ارز کمتر از ارزش را ترجیح میدهد و اغلب این توانایی را دارد که سیاستگذاران را متقاعد کند این سیاست را اتخاذ کنند.
در مقابل، در کشورهایی مانند آرژانتین که دولت نمیتواند نیروی کار و امور مالی را کنترل کند، نرخهای ارز کمتر ارزشگذاریشده میتواند برای شرکتهای تولیدی پرهزینه باشد و مخالفت تولیدکنندگان با کاهش ارزشگذاری اغلب سیاستمداران را از اتخاذ این سیاست منصرف میکند. در نهایت، زمانی که بخش تولیدی پرقدرتی مانند ایران وجود ندارد، سطوح پایین حمایت سیاسی از ارزشگذاری پایین، سیاستگذاران را از حفظ نرخ ارز کمتر ارزشگذاریشده منصرف میکند. درک اینکه چرا کشورها نرخ ارز خود را کمارزش میدانند، مستلزم توجه دقیق به فرآیندهای سیاسی داخلی، بهویژه ترجیحات و تاثیر سیاسی بخش صنعت است.
منبع؛ دنیای اقتصاد