هدررفت سرمایههای انسانی با تشدید مهاجرت، گسترش آسیبهای اجتماعی، گسترش فساد و رانت، تخریب منابع زیست محیطی، منجر به استهلاک سرمایهها و کاهش بهرهوری سرمایه میشود.
به گزارش اهام ایران، حسن درگاهی اما در اینباره نوشت؛ اگرچه آرمانگرایی سیاستمداران در هدفگذاری سیاست و اقتصاد امر ناپسندی نیست، ولی باید پیوسته در طی زمان به بوته آزمایش گذاشته شود و اهداف تعیینشده مورد امکانسنجی قرار گیرد. این وظیفه مهم به عهده کارشناسان و متخصصان دانشگاهی در حوزههای دانشی مختلف است که باید رسالت خود را در ارائه تحلیلهای علمی به سیاستمداران به دور از شهودات ذهنی و سوگیریهای سیاسی انجام دهند. بر سیاستمداران هم فرض است که مبنای جهتگیریهای مهم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را بر واقعیت دادهها و علم و تجربه بنا نهند و مسیرهای آرمانی خود را بر گامهای شدنی و راهحلهای ممکن استوار سازند.
بخش مهمی از جهتگیریهای سیاسی حاکمیت بر این مبنا استوار است که میتوان در شرایط و روندهای موجود سیاسی کشور، به رشدهای بالای اقتصادی دست یافت. از سال۱۳۸۴ تاکنون از رشد اقتصادی ۸درصدی در سند چشمانداز و سپس در برنامههای مختلف پنجساله توسعه سخن گفته شده و در عمل هم محقق نشده است.
نوشتار حاضر این فرض را مورد نقد قرار داده و مدعی است که در تداوم جهتگیریهای موجود سیاسی کشور این امر ناشدنی است. در این صورت بر اساس وظیفه و اخلاق حکمرانی آنچه از تصمیمات و جهتگیریهای مهم و سرنوشتساز که در حاکمیت سیاسی و اقتصادی کشور بر پایه این فرض غلط بنا شده، نیازمند تجدیدنظر و اصلاحات اساسی است یا اگر همچنان به تداوم مسیرهای طیشده در سیاست و اقتصاد اصرار وجود دارد پس صادقانه به مردم اعلام شود که هدف رشد بالای اقتصادی و تحقق رفاه اجتماعی و پیشرفت در چارچوب آرمانهای کلی کشور دستنیافتنی و امکان ایجاد توازن بین امور سیاسی و اقتصادی کشور ممکن نیست. یادآوری میشود که تحلیل اقتصادی رشد یکی از مسائل مهم اقتصاد کلان است و ارجاع آن در سطح مسائل خرد به گفته چند فعال اقتصادی در یک نمایشگاه جایز نیست.
۱. محاسبات نشان میدهد که اگر روند بلندمدت تولید ناخالص داخلی (به قیمت ثابت ۹۰) از سال۱۳۹۰ (قبل از تشدید تحریمها) مطابق روند گذشته خود، یعنی سالانه معادل ۴درصد، رشد مییافت مقدار تولید در سال ۱۴۰۳ نسبت به تولید سال ۱۳۹۰ حدود ۱.۷برابر میشد. درحالیکه در عمل با توجه به وقوع تحریمهای ۹۱ و ۹۷، رقم مشابه حدود ۱.۲برابر شده که نشاندهنده میانگین رشد اقتصادی سالانه ۱.۵درصدی است (نمودار۱).
اگر جمع تولید از دست رفته (شکاف بین تولید بالقوه و تولید عملکرد) در دوره ۱۴۰۳-۱۳۹۱ را نتیجه مستقیم و غیرمستقیم تشدید تحریم های بانکی، تجاری و نفتی بدانیم، با استفاده از شاخص قیمت ضمنی GDP و همچنین آخرین نرخ ارز حواله مرکز مبادله ایران (حدود ۶۷۰۰۰ تومان)، خسارت تحریمها بیش از ۸۰۰ میلیارد دلار برآورد میشود.
- تجربه رشد اقتصادی مثبت سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۲ و پیشبینی آن برای ۱۴۰۳ نشان میدهد که میانگین رشد اقتصادی سالانه ایران در شرایط مساعد فروش نفت، معادل ۳ تا ۴درصد است. این رقم معادل رشد تولید بالقوه در قبل از تشدید تحریمهای سال۱۳۹۱ است. این واقعیت نشان میدهد که شرایط سیاستهای داخلی و خارجی دهه۹۰ و تداوم آن، روند بلندمدت و یکنواخت مقدار GDP را به سطح پایین انتقال داده و با افزایش درآمدهای نفتی در سالهای اخیر، اگرچه مقدار تولید در مسیر پایینتر از روند قبلی، افزایشی است؛ ولی رشد GDP همچنان ثابت است. بنابراین مشاهده میشود ایجاد گشایش در صادرات نفت بر رشد بالقوه ایران تاثیری نداشته است. به عبارت دیگر، اگرچه مقیاس تولید افزایش مییابد (اثر سطح) ولی اثری بر رشد اقتصادی (اثر رشد) ندارد و اقتصاد همچنان در تداوم شرایط موجود حتی با امکان صادرات نفت، رشدی معادل ۳ تا ۴درصد را تجربه میکند و به تدریج به سطح پایین محدود خواهد شد.
- در ادبیات اقتصاد کلان، انتقال روند بلندمدت GDP به سمت پایین تحت پدیده هیسترزیس (Hysteresis) شناخته میشود. این واژه اگر چه در لغت فارسی به پسماند ترجمه میشود، ولی مفهوم اصلی آن به ماندگاری آثار شوکهای مداوم در یک سیستم و تاثیر نوسانات کوتاهمدت بر مسیر بلندمدت سیستم اشاره دارد. در این حالت اگر چه یک سیستم به تغییرات ورودی پاسخ میدهد، اما اثرات این تغییرات پس از لغو شرایط اولیه همچنان باقی میماند. این مفهوم اقتصادی برگرفته از علم فیزیک، مهندسی و سیستمهای کنترل است و به حالتی اشاره دارد که اثرات تغییر حالت در یک سیستم با شدت بیشتری به شرایط قبلی آن ارتباط دارد. به عبارت دیگر هیسترزیس به وابستگی وضعیت یک سیستم به تاریخچه خود اشاره میکند.
هرچه شوکهای منفی وارده به سیستم بیشتر باشد، آثار شوکها در سیستم ماندگارتر است و امکان برگشت به تعادل اولیه را، حتی پس از رفع شوکها سخت و گاه ناممکن میکند. یک سیستم اقتصادی نیز اگر مدام تحت تاثیر شوکهای منفی باشد و اقتصاد را دچار رکود و تورم کند این تغییرات اقتصادی حتی پس از برطرف شدن علت نوسانات، بهطور کامل از بین نمیروند و به نوعی در ساختار اقتصادی باقی میمانند. در شرایط تداوم نوسانات کوتاهمدت به تدریج مهارتها از بین میرود و انگیزه کارجویان و سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه و نوآوری کاهش و پدیده عجیب پسرفت فناوری اتفاق میافتد. رفتارهای مصرف و پسانداز نیز در شرایط تداوم نااطمینانی تحت تاثیر قرار میگیرد؛ بهطوریکه منابع از تولید به بازار داراییهای غیرمولد انتقال مییابد و سرمایههای فیزیکی مستهلک و سرمایهگذاری جدید معناداری اتفاق نمیافتد.
در چنین شرایطی هدررفت سرمایههای انسانی با تشدید مهاجرت، اشاعه بیانگیزگی نسل جوان و فعال، گسترش آسیبهای اجتماعی بهدلیل فقر و نابرابری، گسترش فساد و رانت، تخریب منابع زیست محیطی، همگی منجر به دو رخداد مهم استهلاک سرمایهها از یکسو و کاهش بهرهوری سرمایه از سوی دیگر میشود. به این دلیل است که روند اولیه بلندمدت تولید دستنیافتنی میشود یا به عبارت دیگر، روند تولید بالقوه به سمت پایین انتقال مییابد.
تجربه نشان میدهد که دولت نیز در چنین شرایطی توان ثباتسازی اقتصاد را ندارد؛ زیرا منابع درآمدی دولت با گسترش رکود داخلی، توسعه اقتصاد غیررسمی و شوکهای منفی خارجی کاهش و مخارج آن بهدلیل گسترش اقتصاد یارانهای همراه با اختلال در نظام قیمتها افزایش مییابد. نتیجه چنین وضعیتی کاهش شدید کیفیت خدمات عمومی دولت و افزایش مستمر کسری بودجه است که باید از طریق انتشار پول یا اوراق تامین مالی شود. گاهی نیز از روی استیصال به دنبال روشهای شوک درمانی میرود که مجددا با افزایش انتظارات تورمی در شرایط نااطمینانی، حلقه تقویتشونده رکود و تورم تشدید میشود.
- در برنامه هفتم فرض شده است که حدود ۲.۸واحد درصد از رشد اقتصادی ۸درصد، از طریق رشد بهرهوری کل عوامل تولید محقق شود. بر اساس حسابداری رشد، موجودی سرمایه خالص و سرمایهگذاری ثابت ناخالص باید سالانه به ترتیب معادل ۷ و ۲۵درصد افزایش یابد. این در حالی است که مطابق دادههای بانک مرکزی و سازمان بهرهوری، میانگین ارقام مشابه در دوره ۱۳۹۱ تا ۱۴۰۱، برای رشد بهرهوری ۰.۵- درصد و برای موجودی سرمایه و سرمایهگذاری به ترتیب ۱ و ۳.۷- درصد گزارش شده است.
مقایسه ارقام فوق حاکی از الزام تحولات جدی در عرصه سیاستهای داخلی و خارجی در راستای تجهیز سرمایه، پیشرفت فناوری، دسترسی به بازارهای جهانی، ایجاد ثبات و امنیت اقتصادی و سیاسی و بهبود فضای کسبوکار داخلی است. در یک گزینه فرضی اگر الزامات رشد بهرهوری با عوامل ذکرشده فراهم نشود و فقط با تزریق سرمایه به اقتصاد بخواهد اهداف بالای سطح تولید ناخالص داخلی مورد نظر برنامه هفتم محقق شود، رشد سالانه موجودی سرمایه و سرمایهگذاری باید ارقام ناممکن ۱۵ و ۴۵درصد را تجربه کند.
- بنابراین، افزایش رشد اقتصادی پایین موجود به رشد مورد هدف ۸درصدی، با تزریق درآمدهای نفتی بیشتر و حتی افزایش سرمایههای فیزیکی از طریق گسترش سرمایهگذاریهای بیشتر، امکانپذیر نیست. توجه به عوامل تعیینکننده مقیاس GDP و رشد GDP بسیار ضروری است.
واقعیتهای نظری و تجربی علم اقتصاد نشان میدهد که اگرچه مقیاس تولید میتواند با توسعه سرمایههای فیزیکی و انسانی افزایش یابد، ولی افزایش رشد اقتصادی بلندمدت بهطور عمده تحت تاثیر عوامل موثر بر بهرهوری منابع است. بنابراین اگر الزامات افزایش بهرهوری منابع مختلف در اقتصاد ایران فراهم نشود، تحقق رشد ۸درصدی همچون گذشته در حد شعار باقی میماند.
- مطابق نمودار۱ توجه به این نکته ضروری است که در یک گزینه خوشبینانه حتی اگر از سال۱۴۰۴ الزامات و عوامل تعیینکننده رشد اقتصادی ۸درصدی بهطور مستمر فراهم شود، مقدار GDP در سال۱۴۱۲ به مقدار تولید بالقوه قبلی اقتصاد (با فرض عدم تحریمهای ۹۱ و ۹۷) خواهد رسید.
به عبارت دیگر حتی با فرض رشد ۸درصدی مستمر در سالهای آتی، تحریمها اقتصاد ایران را بیش از دو دهه از روند قبلی خود به عقب انداخته است. اگر الزامات رشد ۸درصدی فراهم نشود مطابق با بندهای ۱ و ۲، اقتصاد هیچ وقت روند تولید قبلی خود را تجربه نکرده و در تله رشد پایین ادامه خواهد داد. با این حال اگر تداوم رشد پایین اقتصاد را مترادف با تداوم ناترازیهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بدانیم باید منتظر تشدید سیستماتیک مشکلات با شیب تندتر باشیم. این واقعیت نشان از عقبافتادگی شدید اقتصاد ایران نه نسبت به اقتصادهای نوظهور دنیا، بلکه نسبت به روندهای گذشته خود دارد.
- در شرایط کنونی کشور، حاکمیت باید بر اساس تجربه گذشته، بخش مهمی از منبع قدرت سیاسی خود را در کسب قدرت اقتصادی بداند و مهمتر از آن بر تحقق الزامات داخلی و خارجی آن متعهد شود و با گسترش مشارکتهای اجتماعی و سیاسی بر همسویی نیروهای کشور ملزم باشد. برای نجات اقتصاد ایران از تله رشدهای پایین هیچ راهی به جز گشایشهای جدی در سیاستهای سمت عرضه وجود ندارد. در اقتصادی که مدام تحت تاثیر شوکهای مختلف سیاسی است، اثربخشی سیاستهای ثباتسازی رایج اقتصادی کاهش مییابد.
- مهمترین الزام تغییر رویکرد در حوزه سیاست خارجی، تغییر رویکرد تخاصم به رویکرد تعامل است؛ زیرا عرصه اقتصاد و سیاست بینالملل جای رقابت و تعامل است که در آن همه برای منافع ملی خود بازی میکنند. ایران اگر با این رویکرد وارد بازی برد-برد با دنیا نشود، در انزوای سیاسی و اقتصادی خود افول خواهد کرد. تداوم تشدید ناترازیها در طی زمان گواه همین نکته است.
استمرار مشکلات اقتصادی کشور با وجود روی کار آمدن دولتهای مختلف ریشه در همین مساله دارد. ایران با همه توانمندیهای بیبدیل خود برای کسب قدرت اقتصادی باید وارد عرصه تعامل شود و عقبافتادگیها را جبران کند.
منبع؛ دنیای اقتصاد